سپاهیگری و مردانگی. (از فرهنگ اسدی نخجوانی). دلاوری. جنگجویی. صفت گندآور: بدان تا ز فرزند من بگذری بلندی گزینی و گندآوری. فردوسی. ، سروری. سپهسالاری. امارت. پادشاهی: بدو گوهر از هر کسی برتری سزد بر تو شاهی و گندآوری. فردوسی. همان یاره و تاج و انگشتری همان طوق و هم تخت گندآوری. فردوسی
سپاهیگری و مردانگی. (از فرهنگ اسدی نخجوانی). دلاوری. جنگجویی. صفت گندآور: بدان تا ز فرزند من بگذری بلندی گزینی و گندآوری. فردوسی. ، سروری. سپهسالاری. امارت. پادشاهی: بدو گوهر از هر کسی برتری سزد بر تو شاهی و گندآوری. فردوسی. همان یاره و تاج و انگشتری همان طوق و هم تخت گندآوری. فردوسی
دهی است از دهستان حیات داود بخش گناوۀ شهرستان شیراز که در 20 هزارگزی خاور گناوه قرار دارد. جلگه ای معتدل و مرطوب و دارای 300 تن سکنه است. آب آنجا از چاه و محصول عمده اش غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان حیات داود بخش گناوۀ شهرستان شیراز که در 20 هزارگزی خاور گناوه قرار دارد. جلگه ای معتدل و مرطوب و دارای 300 تن سکنه است. آب آنجا از چاه و محصول عمده اش غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
جنگاوری. جنگجویی. رجوع به مدخل قبل شود، انتقامجوئی. خونخواهی: میان ار ببستی به کین آوری به ایران نکردی کسی سروری. فردوسی. وگر بازگونه بود داوری که شه میل دارد به کین آوری. نظامی. کرم کن نه پرخاش و کین آوری که عالم به زیر نگین آوری. سعدی. رجوع به مدخل قبل شود
جنگاوری. جنگجویی. رجوع به مدخل قبل شود، انتقامجوئی. خونخواهی: میان ار ببستی به کین آوری به ایران نکردی کسی سروری. فردوسی. وگر بازگونه بود داوری که شه میل دارد به کین آوری. نظامی. کرم کن نه پرخاش و کین آوری که عالم به زیر نگین آوری. سعدی. رجوع به مدخل قبل شود